تقاطع

می دونی توی یه نقطه در یه زمان مشخص جاده زندگی منو تو با تقاطع سرنوشت بهم وصل شد
من و تو بهم رسیدیم ساعتها در آن تقاطع ماندیم
اما حالا هچون دو خط متقاطع با سرعت هر چه تمامتر از هم دور می شویم
می دانی نزدیک منی
اما می پندارم که سالهای نوری بین قلب منو تو راهه
نمی دانم چه پیش آمد که اینچنین در دنیای تو غریبه شدم اما نمی خواهم
خودم را به تو ... کنم
می دانی مختاری می خواهم به قلبی پا بگذارم که درهایش به روی من بازباشه
پنهانکاریهات... نمی دونم نمی دونم
اما اینو توی دیوونه نمی دونی که این کارها چفدر تورو در نظر من پایین میبره نه بالا
تنها مهر منو به تو کم می کنه
عزیزم
بیا کمی هم با نگاه من دنیایی رو که برای من ساختی
تماشا کن
0 Comments:
Post a Comment
<< Home