Sunday, March 02, 2008

یاد پارسال

چقدر این روزها تو را در من زنده می کند
لبخندهای زورکی
پنهان کاری
چهره ای پر درد
و چشمانی زرد
دل به هم خوردگی
و باران بی انتها
و آسمان دلگیر
وای که چقدر از آنها بیزار بودی
یاد سبزه دم پنجره
که به امید آمدنی سالی نکو
گره اش زدی
اما انگار که اون تورو به سیزده بدر
مرگ گره زده بود
بدون آش و کوفته سیزده
امسال هم مثل پارسال باران زیاد بارید
و با هر نم آن یاد تو در من زنده شد
کاش فراموشی مرا به کام خود می کشید
گاه دانستن و به خاطر آوردن تنها دردی است
نه التیام می یابد و نه عمیق تر می شود

2 Comments:

Blogger حسين حاجي غفاري said...

نه التیام می یابد،نه عمیق تر می شود،همین

5:35 PM  
Blogger Mohsen Sarmadi said...

اینک منم که با تمام پوچی از تو لبریزم زندگی

فروغ فرخزاد

9:11 AM  

Post a Comment

<< Home