دل من وامدار توست
قدری تنگی می کند
انگار هوای پر زدن به سرش زده
هوایی شده
اما چه چاره که
محکوم به ماندن در این گوشه سرد و دلگیر است
کاش خیال دستش را می گرفت
و باهم ره می سپردند
به هر جا که او می خواست
اما می ترسم آن زمان که خیال دست به کار شود
بهار رفته باشد و دل من
تنگتر در این گوشه
تندتر بزند
0 Comments:
Post a Comment
<< Home