کودک کودکی 12 ساله من

کودک کودکی 12 ساله من
گمشده در لابلای خاطرات فراموش شده ام
تمام آن ثانیه ها در دل من زنده شده
آن روزهای سخت
آن ثانیه های دردناک
امروز تو را می بینم در آینه خاطرات خودم
چقدر گریستم و چقدر دنیا برایم کوچک بود و مشکل من بزرگ
انگار تمام بغضهای آسمان به دلم آمده بود
حالا که تو را می بینم تویی را که هیچ وقت ندیده ام اما داستانت را می دانم
مرا یاد خودم می اندازد
انگار بجای تو من در آتشم
تجربه درد کشیدن دردناک است
اما وقتی کسی را می بینی که همان درد را قرار است بکشد
که تو کشیده ای بیشتر آزارت می دهد
0 Comments:
Post a Comment
<< Home