Tuesday, February 13, 2007

کودک کودکی 12 ساله من

چند روز است که به تو می اندیشم
کودک کودکی 12 ساله من
گمشده در لابلای خاطرات فراموش شده ام
تمام آن ثانیه ها در دل من زنده شده
آن روزهای سخت
آن ثانیه های دردناک
امروز تو را می بینم در آینه خاطرات خودم
چقدر گریستم و چقدر دنیا برایم کوچک بود و مشکل من بزرگ
انگار تمام بغضهای آسمان به دلم آمده بود
حالا که تو را می بینم تویی را که هیچ وقت ندیده ام اما داستانت را می دانم
مرا یاد خودم می اندازد
انگار بجای تو من در آتشم
تجربه درد کشیدن دردناک است
اما وقتی کسی را می بینی که همان درد را قرار است بکشد
که تو کشیده ای بیشتر آزارت می دهد


0 Comments:

Post a Comment

<< Home