Saturday, January 27, 2007

ظلمت

چه گریزی است از من؟
چه شتابی ست در راه؟
به چه خواهی بردن
در شبی این همه تاریک پناه؟

مرمرین پله آن غرفه عاج!
ای دریغا که زما بس دور است
لحظه ها را دریاب
چشم فردا کور است

نه چراغی ست در آن پایان
هر چه از دور نمایان است
شاید آن نقطه نورانی
چشم گرگان بیابان است

می فرو مانده به جام
سر به سجاده نهادن تاکی؟

فروغ فرخ زاد

0 Comments:

Post a Comment

<< Home