Saturday, May 26, 2007

دارم می کشم دونه دونه لحظه های ناب زندگیمو
خودم با دستهای خودم با اندیشه خودم
وای خدایا که برخاستن از این خاکسترچه دشوار است
پاهایم در گل مانده اند
می دانی پایم نیست دلم دیگر نمی لرزد نمی جنبد نمی بیند
دلم در گل مانده در گرداب تنهایی اسیر شده
نا امیدی همچون طنابی نفسم را گرفته
داره خفه ام می کنه
دیگه خودم هم هیچ تلاشی نمی کنم
دارم آروم آروم فرو می رم توی این گرداب
اصلا دست و پا هم نمی زنم
دیگه برای داشتن و نداشتن هیچی دست و پا نمی زنم

1 Comments:

Blogger Iranian idiot said...

خواهش می کنم! وبلاگ شما جذابیت های خاص خودشو داره!

دنبال ایمیلتون توی پروفایلتون می گشتم ولی پیدا نکردم، خواستم از همین جا به خاطر اتفاقی که افتاده ابراز تاسف کنم و تسلیت بگم...

در ضمن منو دوست دوستتون حساب کنین.

1:36 AM  

Post a Comment

<< Home