Thursday, December 28, 2006

لج يا شايد هم ترس


با بقیه لج می کنی اما بیشتر از همه خودتو عذاب می دی
آتش اول خودش خاکستر میشه بعد دودش تو چشم بقیه میره
شاید هم می ترسی که وارد این جنگ بشی
می ترسی ببازی و همه بگن دیدی دوباره باخت
اما عزیزم تا وارد گود نشی که نمی فهمی چند مرده حریفی
به خاطر دل خودت هم که شده بازی کن
به خاطر اون همه آرزوی در سینه بایگانی شده
نمی خواهی بیرونشان بیاری
پس کی کی کی
خیلی زمان نداری........

Monday, December 25, 2006

گم شدن


می دانی گم شده ام من خود را گم کرده ام

در میان ساعات کاری هر روزه ام

در میان ترافیک مسیر هر روزه ام

در میان تکرار کارهای هر روزه ام

آنقدر به فرع پرداختم که اصل فراموش شد

در لابلای هیاهوی زندگی ماشینیم

خوش بحالت كه تنهايي چراغی شد تا زوایای خود خود تاریکت را بهتر بشناسی

Wednesday, December 13, 2006


حکايت جالبيست که فراموش شدگان فراموش کنندگان را هرگز فراموش نمي کنند

Monday, December 11, 2006


بیرون از حوصله شد رفتن و اومدنت

بیا نزدیکی بده اسممو با دهنت

تقاطع


می دونی توی یه نقطه در یه زمان مشخص جاده زندگی منو تو با تقاطع سرنوشت بهم وصل شد
من و تو بهم رسیدیم ساعتها در آن تقاطع ماندیم
اما حالا هچون دو خط متقاطع با سرعت هر چه تمامتر از هم دور می شویم
می دانی نزدیک منی
اما می پندارم که سالهای نوری بین قلب منو تو راهه
نمی دانم چه پیش آمد که اینچنین در دنیای تو غریبه شدم اما نمی خواهم
خودم را به تو ... کنم
می دانی مختاری می خواهم به قلبی پا بگذارم که درهایش به روی من بازباشه
پنهانکاریهات... نمی دونم نمی دونم
اما اینو توی دیوونه نمی دونی که این کارها چفدر تورو در نظر من پایین میبره نه بالا
تنها مهر منو به تو کم می کنه
عزیزم
بیا کمی هم با نگاه من دنیایی رو که برای من ساختی
تماشا کن

Wednesday, December 06, 2006

بسيار سفر بايد تا پخته شود خامی

Saturday, December 02, 2006

منفی


فکر منفی مثل سم وارد چرخه فکریت می شه و آنقدر پیش می ره که افکار صادره و اعمالت رو هم تحت شعاع قرار می ده

حالا این فکر از کجا می آید

محیط منفی

معاشر منفی

یا عدم تعادلی فکری خودت

امان از معاشر منفی هی باید مراقب باشی که تو روتحت شعاع قرار نده

و تازه اگه می تونی اون رو هم آگاه کنی

خدایا خیلی سخته خیلییییییییییییییییییییییی