Tuesday, April 15, 2008

شيون


نجواي من با تمام آدمها با تمام آنها که حرفی در دلم برای آنها دارم ... آن هنگام كه تمام آنچه درونم هست ... از همه زوایای این زندگی شادی اندوه غم و یاد و آزار و خوشحالی... ديوانگي ... رخوت يا اشتياق و ... همه و همه در مرزي مه آلود در چشمانم تلاقي مي كنند ... مي گرايد به سكوت ...و اشکی می شود که از گوشه مژگانم می چکد

سكوت مي كنم و دلتنگ ... دلتنگ مي شوم دلتنگی به کران تا کران ابدیت که حتی با حضور تو هم وا نمی شود چه رسد به بی حضوریت. ماوايم تنها افکاری می شود که كلماتي مي شود كه با زبان دل بگويم با خودم ...زیرا با هر که می گویم پاسخش تیری می شود بر روانم یا شاید هم بر قلبم.
خدایا این آدمها به غیر از زبانی درنده چیز دیگری ندارند به غیر از نیشی جز نیش مار غاشیه من که مهری در کلام آنان نیافتم...
تو اي يگانه ... جويبار حقير دل من را ...كه تنهاست و ميراست می شنوی. مرا نمي خواني ليك ...
مجال پاسخ و تعلل نيست ، دل پر درد اين آسمان بايد كه آسوده شود با بغضی بلند به تلافی روزگاری یا شاید عمری نگریستن

Saturday, April 12, 2008

سین هفتم هفت سین جهان


دنیا پر از سین است و .... من اما از میان همه سین ها، سیمرغ را انتخاب می کنم.هرچند گنجشکی کوچکم و هرچند روی شاخه نازک زندگی نشسته ام اما دلم بی تاب پر زدن در هوای قاف است...
اگر سیمرغی هست پس گنجشک ماندن و بلبل ماندن و طاووس ماندن، گناه است. باید رفت و بسیار رفت. باید پر زد و بسیار پر زد تا آهسته آهسته سیمرغ شد.
اگر سیمرغ را می خواهی باید سفر کنی و این سفری سخت است، بسیار سخت. اما باید خوشحال باشی و سرخوش بروی و سادگی، توشه ات باشد. و باید یاد بگیری که کمتر سخن بگویی و بیشتر عمل کنی؛ پس سکوت، زبان این سفر است و هرچه می روی طعم سبکی را بیشتر می چشی.
سالی نو آمده است و من سفره ای به بزرگی جهان پهن می کنم و هفت سینی می چینم از سفر و سختی و سادگی و سکوت و سبکی و سرخوشی. اما همه سین ها تنها در کنار سیمرغ زیباست که سین هفتم هفت سین جهان است.

برگرفته از آخرین نوشته عرفان نظر آهاری